روز سخت من!
هفته گذشته در چنین روزی یعنی یک روز مانده به عید سعید خم من روز سختی رو پشت سر گذاشتم. صبح اون روز من رو به درمانگاه بردن و واکسن آنفولانزا زدم خیلی درد گرفت اما بابام بهم یه شکلات داد و من زود آروم شدم فکر میکردم همه چیز تمام شد اما عصر همان روز دوست خانوادگی بابام اومد خونه و چندتا جعبه داد دستم منم مشغول بازی شدم که ناگهان درد شدیدی رو رو گوشم احساس کردم بله درست حدس زدید اون خانم گوش من رو سوراخ کرد منم با جیغ و گریه اعتراضم رو نشان دادم اما دیگه کار تمام شده بود اما مامانم از شدت استرس حالش بد شد و تا صبح سردرد داشت. &nbs...
نویسنده :
Pantea
10:30